– اصلاح همه امور به فرم اسلامی بدون خوف از پسند و ناپسند غرب
“کاروانسرا” ما مبارزه با فساد را با دایره امر به معروف و نهى از منکر که یک وزارتخانه مستقل بدون پیوستگى به دولت، با یک همچو وزارتخانهاى که تأسیس خواهد شد، انشاءالله مبارزه با فساد مىکنیم؛ فحشا را قطع مىکنیم؛ مطبوعات را اصلاح مىکنیم؛ رادیو را اصلاح مىکنیم؛ تلویزیون را اصلاح مىکنیم؛ سینماها را اصلاح مىکنیم. تمام اینها به فرم اسلام باید باشد. تبلیغاتْ تبلیغات اسلامى، وزارتخانهها وزارتخانههاى اسلامى، احکامْ احکام اسلام. حدود اسلام را جارى مىکنیم؛ خوف از اینکه غرب نمىپسندد نمىکنیم.
غربْ ما را خوار کرد؛ غرب روحیات ما را از بین برد. ما را غربزده کردند؛ ما این غربزدگى را مىزداییم. ما با ملت ایران، با همراهى ملت ایران، با پشتیبانى ملت ایران، تمام آثار غرب را- تمام آثار فاسده، نه آثارى که تمدن است- تمام اخلاق فاسده غربى را، تمام نَغَمات باطله غربى را خواهیم زدایید. ما یک «مملکتِ محمدى» ایجاد مىکنیم. بیرق ایران نباید بیرق شاهنشاهى باشد، آرمهاى ایران نباید آرمهاى شاهنشاهى باشد؛ باید آرمهاى اسلامى باشد. از همه وزارتخانهها، از همه ادارات، باید این «شیر و خورشید» منحوس قطع بشود؛ عَلَم اسلام باید باشد. آثار طاغوت باید برود. اینها آثار طاغوت است؛ این تاج آثار طاغوت است؛ آثار اسلام باید باشد.(۱۳۴)
۱۱- انتقاد غیرمُغرضانه، لازمه اصلاح
اگر بخواهیم جامعه را اصلاح بکنیم باید یک قدرى فکر بکنیم که حالا خوب است که ما قلمها را یک قدرى غلاف کنیم و یک قدرى مردم را نصیحت کنیم. اگر قلم مىگوییم، قلممان اصلاحى باشد، دنبال این نرویم هِى عیب پیدا کنیم و هِى بنویسیم. شما که این عیب را پیدا کردید و نوشتید حریف شما هم همین یک عیب دیگرى براى شما مىتراشد، فردا زیادتَرش مىکند. آن یکى هم همینطور، همینطور تا آخر. اگر یک کسى بایستد سرِ این کوچه فحش بدهد به یک نفر آدم، اگر آن آدم رد شد و رفت، یا خیر، آمد و گفت نه شما این مطلبى که گفتید آنطور نبوده، من نکردم این کار را، فلان، تمام مىشود. اصلاح مىشود آن. و اما اگر او هم بخواهد شاید یک فحش دیگرى داد.
این فحش دوم دوباره زیادترش مىشود. باید یک فکرى همه بکنند. آنهایى که اهل فکرند. اهل قلماند. آنهایى که صالحاند. این صُلَحا باید بنشینند و در صدد این باشند که امید بدهند به این جامعه. این مردم احتیاج به امید دارند. دیگران دارند اینها را ناامید مىکنند.(۱۳۵)
انتقاد جامعه را اصلاح میکند
متکفّل امور کشور هستند، هیچ کدام دشمن نیستند باهم؛ سلیقههاى مختلفى دارند. این سلیقههاى مختلف، روى یک- مثلاً- انگیزههایى که هست در نفس انسان، این سلیقههاى مختلف به صورت مخاصمه برمىآید. در روزنامهها نباید صورت مخاصمه با کسى داشته باشند، صورت ارشاد داشته باشند. مطالب را بگویند. انتقاد باید بشود. تا انتقاد نشود، اصلاح نمىشود یک جامعه. عیب هم در همه جا هست؛ سر تا پاى انسان عیب است و باید این عیبها را گفت و انتقادات را کرد؛ براى اینکه اصلاح بشود جامعه.(۱۳۶)
فرق انتقاد اصلاحی با انتقاد غرضآلود
در هر صورت، وظیفه داریم ما، یک وظیفه اسلامى، یک وظیفه انسانى داریم که آن چیزهایى که در این جمهورى شده است بگوییم و برسانیم به مردم. انتقاد هم داریم البته که کوتاهى شده است، آنها هم باید نوشته بشود. نمىگوییم آن را ننویسند، آن را هم بنویسند، اما انتقاد، غیرغرض وَرزى است. یک قلم است که مىخواهد یک مسألهاى که فرض کنید کوچک است بزرگش کند و چند مقابلش کند. تیتر بزرگ بنویسد و بعدش هم حرفهایى که هر چى دلش مىخواهد بنویسد. گاهى هم تیترها مناسب با خود موضوع نیست. این را از جاى دیگر پیدا کردند. اینجا زیرش چیز دیگر نوشتند. خوب، آن غرض ورزى است. یکوقت یک قلمى است که مىخواهد اصلاح کند جامعه را، هم خوبش را مىگوید، هم آنهایى را که ناقص است. اما بهطور موعظه، نه بطور انتقاد غرضآلود، نه بهطور تضعیف. مسائل را دو جور ممکن است بگوید؛ یک مسائلى است که یک استاد شریف براى بچهها مىگوید و بچههایى که انحراف دارند، این استاد شریف مىخواهد اینها را از انحراف بیرون بیاورد. نصیحتشان مىکند. با زبان ملایم به آنها مىفهماند. یک استادى هم داریم که مىخواهد ضربه بزند. با ضربه مىخواهد اینها را اذیت کند. اینها دو جور فرض است، دو جور قلم است، دو جور گفتار است، دو جور نوشتن است .. باید فکر این مطلب باشید که اگر انتقاد هست در کار، شما تنها نه، همه نویسندهها هم، همه گویندگان، اگر انتقاد دارند بهطور ملایم و بهطور دلسوزانه مسائل را طرح بکنند، نه بهطور ضربه زدن، بخواهند ضربه بزنند به جمهورى اسلامى. اینها نمىدانند این معنا را که اگر این جمهورى اسلامى به واسطه قلم اینها به هم بخورد، مسئولاند پیش خداى تبارک وتعالى و پیش ملت و پیش همه ملتها.(۱۳۷)
نحوه انتقاد اصلاح کننده امور
البته نه، من نمىگویم تأیید کنید و فحشا را [ترویج] بکنید. این خلاف شرع هست و از گناهان کبیره هست این. لکن براى موعظه، براى بیدار کردن، نقاط ضعف را بگویید، لکن به آرامى. نه اینکه آن کسى که مىشنود که از قلم شما چه بیرون آمده، بدتر کند مطلب را. اگر شما یک مطلبى را بگویید که غرضآلود باشد و به کسى بربخورد، آن آدم هم آنطور مهذّب نیست که این را غَمْضِ عین(۱۳۸) بکند. آن هم مطلبى را مىگوید غرضآلود. یک مقدار بالاتر، آن یک مقدار بالاتر مىرود، اینکه مقابلش ایستاده است فردا یک مقدار از او بالاتر مىرود. ما اگر بخواهیم که واقعاً کشور خودمان یک کشورى باشد که براى خودمان باشد، دیگران نتوانند به او تسلط پیدا کنند، حالا باید همه قشرهایى که هستند، با هم دست به دست هم بدهند. دست بردارند از این حُبّ و بُغضهایى که اساسش هم همان حبّنفس است. یک مقدار حبّنفس را کنترلش کنند، نمىتوانند خارجش کنند، کَمَش کنند، موقتاً کَمَش کنند تا این پیروزى حاصل بشود.
موقتاً جلو قلمها را بگیرند و اگر مىخواهند نصیحت کنند، نصیحت باشد، نصیحت را آدم ممکن است قبول کند، اما تندگویى را همان آدمى هم که هرچه باشد، تندگویى را نمىتواند تحمل کند. ما باید از این بزرگان چیز یاد بگیریم. خوب، مالکاشتر را که قصهاش را شنیدهاید که فحش به او دادند و بعد که آن مرد فهمید که این مالکاشتر بود، رفت دنبالش. ایشان مسجد رفته بود و مشغول نماز بود و رفت عذرخواهى کرد. گفت من نیامدم- اینطور نقل مىکنند- در مسجد الّا اینکه براى تو طلب مغفرت کنم(۱۳۹). ببینید چهطور تربیت مىکند. یک همچو امرى چهطور تربیت مىکند. یک کسى به خواجه نصیرالدین(۱۴۰)- رضوان اللَّه علیه- کاغذى مىگویند نوشته بود و مسائلى. و در ضمن او جسارت کرده بود به ایشان و اسم «کلب» روى ایشان گذاشته بود. ایشان جواب وقتى که نوشتند- از قرارى که نقل مىشود- مسائلى که او اشکال داشت یکى یکى بهطور حکیمانه دفع کرده بودند تا رسیده بود به اینجایى که به ایشان گفته بود تو سگ هستى. ایشان گفته بود که نه، اوصاف و خواص و آثار من با اوصاف و خواص و آثار کلب دوتاست. کلب فلان صفت را دارد من آن صفت را ندارم، من فلان صفت را دارم او ندارد(۱۴۱). حکیمانه این طورى حل کرده بود قضیه را. خوب، اگر خواجه هم یک کاغذ نوشته بود به اینکه نه، تو سگى و پدرت هم سگ است، فردا یک کاغذى دریافت مىکرد، او سه تاچیز رویش گذاشته بود. وقتى ما بتوانیم با زبان نرم، با نصیحت، با قول سالم بدون نیش، بدون اظهار غرض مردم را اصلاح کنیم، دوستان خودمان را زیاد کنیم، براى خدا همین معنا باشد، خوب، چه داعى هست که آدم با قلم خودش به ضد خودش عمل کند. خیلیها خیال مىکنند که این حرفى که من مىزنم، ضد فلان است و سرکوب مىشود فلان. لکن اوّل خودش سرکوب مىشود. اینها توجهى به این معنا ندارند. اوّل یک وقتى که یک همچو شد که دیدند قلم، قلم آلوده است، این مورد نفرت واقع مىشود.(۱۴۲)
پانوشتها:
۱۳۴- صحیفه امام، ج ۶، ص ۲۷۵٫
۱۳۵ – صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۲۱٫
۱۳۶ – صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۴۰۱٫
۱۳۷ – صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۴۸۱٫
۱۳۸ – چشمپوشی.
۱۳۹ – بحار الأنوار، ج ۴۲، ص ۱۵۷٫
۱۴۰ – نصیرالدین ابو جعفر محمد طوسى (۵۹۵- ۶۷۳ هجرى) معروف به خواجه نصیرالدین از دانشمندان نامدار سده هفتم، وزیر هلاکوخان مغول بوده است. خواجه در علم هیئت، هندسه، ستاره شناسى، منطق، حکمت از استادان زمان خود بود. نگارش ۱۳۰ جلد کتاب و رساله، ساختن رصدخانه در مراغه و گشودن کتابخانهاى با ۴۰۰ هزار نسخه کتاب از کارهاى برجسته اوست، تحریر اصول هندسى اقلیدس، رساله عروض، شرح اشارات ابن سینا، تحریر مجسطى تجرید العقاید، اوصاف الاشراف، اخلاق ناصرى و … از آثار اوست.
۱۴۱ – الکُنى والألقاب، محدّث قمى، ج ۳، ص ۲۵۲٫ الوافى بالوفیات، صفدى، ج ۱، ص ۱۸۰٫
۱۴۲ – صحیفه امام، ج ۱۴، صص ۱۸- ۲۰٫
منبع :کیهان