
خدایا ما را همّتی عطا فرما تا همّت شویم چرا که همّت همّت کرد تا همّت شد. جنگ ما انبار آذوقه ای پر بود برای کسانی که برای جمع آوری آذوقه آخرت آمده بودند.

نه جامه ای،نه پلاکی، نه عطر خاطره ای نه ره به سوی تو دارد نگاه پنجره ای نه واژه ای، نه کلامی، نه بانگ آوازی نه بغض می شکند در تو تار حنجره ای سکوت، غرق سکوتی شهید گمنامم! ندارد آن دل پرخون سر مناظره ای توکیستی گل پرپر که در عبور از خاک؟ میان حلقه ی فوج ملک محاصره ای نمی شناسمت اما چه می درخشی تو که آفتابی و من اشتیاق شاپره ای تو آن قدر به خدای امید نزدیکی که دست سبز گشایش برای هر گره ای دریغ و درد که آغوش شهر کوچک بود برای چون تو بزرگی، شهاب گستره ای

زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر ای شهید ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.. گمنامند همچون مادرشان……… ای شهید پوتین هام جامانده اند پلاکم را جا گذاشته ام در این دیار غربت آیا دستت را بلند می کنی که دستانم را در آغوش گرمت بگیری تا پیدا کنم جامانده گی ام را؟؟؟؟؟ اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک

آنچه دل های ما راشیفته این شهدا کرده است پیوستگی آنها با حرکت الهی انبیاءواولیاست